آغاز ماجرا
من دنیل هستم و این داستان واقعی من است؛ داستانی که دنیا ویرانشدهام را به مسیری روشنتر و قویتر از همیشه برد. همه چیز در یک خانه حومه شهری شروع شد؛ جایی که من با همسرم «راشل» و دو فرزندمان، «جیک» و «امیلی»، زندگی میکردیم. از بیرون، زندگیمان همان رویایی بود که خیلیها فقط در خیال میبینند: خانهای گرم، دو ماشین، قابهای عکس خندان روی شومینه، و ظاهر یک ازدواج خوشبخت.
من و راشل در دانشگاه آشنا شدیم. او زیبا، درخشان و بااعتمادبهنفس بود؛ همیشه همه نگاهها را به خود جلب میکرد. من برعکس او، آرام و درونگرا بودم؛ کسی که کل هفتهاش را یکشنبه شب برنامهریزی میکند. ازدواجمان با عشق شروع شد و از چالشهای اولیه مثل مشکلات مالی، فشار کاری و نقش پدر و مادری عبور کردیم. من عاشقش بودم و به او ایمان داشتم و هرگز تصور نمیکردم همان زن روزی این دنیا را ویران کند.
شروع شکها
رفتارش آرام آرام تغییر کرد. دیرتر به خانه برمیگشت و بهانهاش جلسه و پروژه بود. با تلفنش پنهانکارتر شده بود و صمیمیت بینمان کم شد. تا شبی که در جیب کت او یک رسید پیدا کردم: رستورانی گرانقیمت در هتلی لوکس، میز برای دو نفر، شامپاین. همانجا فهمیدم چه اتفاقی افتاده، اما چیزی نگفتم.
جمعآوری مدارک
هفتههای بعد، تبدیل به کسی شدم که هیچوقت فکرش را نمیکردم. تلفنش را شنود کردم، نرمافزار جاسوسی نصب کردم، دوربین مخفی در ساعت دیجیتال پذیرایی گذاشتم و خریدها و موقعیت مکانیاش را رصد کردم. خیلی زود فهمیدم نامش «برنت کلر» است؛ همکارش، معاون فروش، مردی جذاب و پرادعا. بدتر اینکه ویدیوها نشان دادند آنها در خانه من، روی مبل من، با هم بودند.
ورود وکیل طلاق
روزی که راشل با لبخند و لیوان شراب، اوراق طلاق را روی میز گذاشت، گفت: «به نفع هر دومونه. از هم دور شدیم. باید خوشحال باشیم.» او میخواست خانه، حضانت کامل، نفقه و همه چیز را بگیرد. راشل وکیل مشهوری به نام «توماس هاردینگ» را استخدام کرده بود؛ معروف به بیرحمی در دادگاههای طلاق. اما من «گرنت فاستر» را آوردم؛ وکیلی آرام، بیهیاهو، اما کشنده در دادگاه. تمام شواهد را به او دادم و او تیمی از کارشناسان و کارآگاهان را وارد ماجرا کرد.
روز دادگاه – لحظه فروپاشی
روز جلسه، من آرام و رسمی وارد شدم. راشل با اعتمادبهنفس نشسته بود و وکیلش با لبخند مغرورانه آماده حمله. وقتی نوبت گرنت رسید، پوشهای قطور روی میز قاضی گذاشت و گفت: «اعلیحضرت قاضی، اینها مدارکی از رابطه نامشروع مداوم، تقلب مالی و سوءنیت برای گرفتن حضانت و اموال از موکل من است.» عکسها، رسیدهای هتل، ویدیوها، پیامکها، همه با زمانبندی دقیق ارائه شد. سکوت سنگینی حکمفرما شد و رنگ از صورت وکیل حریف پرید.
حکم قاضی
قاضی همهچیز را به نفع من رأی داد: حضانت کامل جیک و امیلی، ماندن من در خانه، پرداخت نفقه توسط راشل و محدودیت ملاقات تا پایان جلسات درمانی. پرونده سوءاستفاده مالی او نیز به دادستانی ارجاع شد. وکیلش در سکوت، با دستان لرزان وسایلش را جمع کرد.
بعد از طلاق
بچهها در حال وفقپذیریاند. امیلی گاهی میپرسد کی مادرش را میبیند. جیک نمیپرسد چون میداند چه کسی واقعاً کنارش بوده. راشل آپارتمانی کوچک گرفت و برنت بعد از باخت در پرونده حضانت و افشای مدارک، کارش را هم از دست داد. من هرگز از روی خشم نابودش نکردم، فقط حقیقت را گفتم. و آن لحظه که وکیل طلاق او در دادگاه با دستان لرزان فهمید همهچیز تمام شده، همان نقطه پایانی بود که به آن نیاز داشتم.
او تلاش کرد مرا نابود کند.
خودش را نابود کرد.
جهت اطلاع بیشتر با ما در تماس باشید.
09129238714
مهناز اسفندیاری وکیل پایه یک دادگستری و عضو کانون وکلای دادگستری مرکز